جدول جو
جدول جو

معنی عروس بری - جستجوی لغت در جدول جو

عروس بری
(عَ بَ)
زن گرفتن. ازدواج: شاه جواب داد که مرا عروس بری به کار نیست که من خود عروسان بسیار دارم. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عروس چرخ
تصویر عروس چرخ
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
شخص خوش ظاهر خودآرا. (آنندراج) ، عروسک باز. رجوع به عروسک باز و عروس بازی شود
لغت نامه دهخدا
یکی از سرداران ازبک که در جنگ با ظهیرالدین بابر اسیر و مقتول شد. (حبیب السیر جزو 4 از ج 3 ص 36)
لغت نامه دهخدا
عروس آرای. عروس آراینده. مشاطه. رجوع به عروس آرای شود
لغت نامه دهخدا
عروس آرا. عروس آراینده. آنکه عروس را بیاراید و زینت دهد. مشّاطه. (دهار). ماشطه: که تو باغبان سروپیرایی و مشاطۀ عروس آرایی. (سندبادنامه ص 23)
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ جِ بَرْ ری ی)
بکمون است. (مخزن الادویه). رجوع به عرفج شود
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ رِ بَرْ ری ی)
قسم کوچک شربین است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بازی دختران با عروسک ها (لعبت ها). (یادداشت مرحوم دهخدا). عروسک بازی. رجوع به عروسک بازی شود، نوعی بازی است میان دو تا چهار نفر، با چهار مهره از یک رنگ و یک مهره به رنگی دیگر در عرصۀ نرد. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ /دِ)
ساقدوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
خواستگاری. رفتن مادر و خواهر و دیگر کسان زنانۀ داماد به خانه کسان دختردار، برای گزیدن یکی از آنان پسر یا برادر یا کس دیگر خود را. رفتن زنان مرد خواستگار برای دیدن و پسندیدن یا رد کردن دختری یا زنی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دِ بَرْ ری)
بیخ قسم مادۀ عنب الدب است که به ترکی مردارآغاجی نامند. و در کرمان بسیار میباشد، به سطبری ساعد و از ذرعی زیاده و ابلق وبادهنیت و خوشبو است. و در افعال بسیار ضعیف تر از عود هندی، و بدل او نمی شود. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عرفج بری
تصویر عرفج بری
بلمون از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروس چرخ
تصویر عروس چرخ
اروس چرخ، هور خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروس دریا
تصویر عروس دریا
اروس دریا ویوک دریا خرچنگ دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروس عرب
تصویر عروس عرب
اروس تازی، خدایخانه
فرهنگ لغت هوشیار
از آیین های باستانی متداول درغرب مازندران
فرهنگ گویش مازندرانی